راننده تاکسی

ساخت وبلاگ

مسافر تاکسی خیلی آهسته روی شونه ی راننده زد,چون می خواست ازش یه سوال بپرسه ...
راننده جیغ زد,کنترلش را از دست داد....نزدیک بودکه بزنه به یه اتوبوس....از جدول کنار خیابون رفت بالا...

نزدیک بود که چپ کنه...اماکنار یه مغازه توی پیاده رو متوقف شد...برای چند ثانیه هیچ حرفی بین راننده و مسافر رد و بدل نشد..
سکوت سنگینی حکم فرما بود,تا این که راننده رو به مسافر کردو گفت:هی مرد!
دیگه هیچ وقت این کار رو تکرار نکن...من رو تا سر حد مرگ ترسوندی!"مسافر عذر خواهی کرد و گفت:من نمی دونستم یه ضربه ی کوچولو آنقدر تو را می ترسونه"
 راننده جواب داد: واقعا تقصیر تو نیست...امروز اولین روزیه که به عنوان یه راننده تاکسی دارم کار میکنم...آخه من 25 سال راننده ی ماشین جنازه کش بودم...!  
bella...
ما را در سایت bella دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : هستی bella بازدید : 258 تاريخ : پنجشنبه 23 شهريور 1391 ساعت: 22:01