اعتراف صمیمانه سوتی ها!(1)

ساخت وبلاگ

دوم دبیرستان بودم.زنگ تفریح تموم شده بود که دیدم تو راهرو مدرسه چند نفر در حال دعوان…خلاصه ما هم می خواستیم خودمونو قشنگ کنار محل دعوا بذاریم و کلی حال کنیم.واسه همین بچه هایی رو که جلوم بودو هل می دادم اونور که یه نفر و دیدم که مانتو سروهای داشت ولی مقنعه اش فرق می کرد.

ما هم که مانتوهامون سرمه ای بود دیگه.منم به هوای همین که یکی از بچه هاست محکم زدم پشتشو و یه تنه ی محکم بهش زدم که یهویی یکی از دوستام گفت:دیونه این مدیره!!! دیگه من هیچی نفهمیدم و به سرعت از محل متواری شدم.بیچاره مدیرم نفهمید کدوم آدمی اینجوری زدتش!!!


- اعتراف می کنم که: بچه که بودم خیلی وراج بودم. برای همین تا از مدرسه می اومدم همه خودشون رو به خواب می زدن.

- اعتراف می کنم که: یکی از شب های قدر ساعت 4 صبح داشتم از مسجد برمی گشتم خونه، توی کوچه مون دوستم رو از پشت دیدم که داره لواشک می خوره و هدفون تو گوششه. گفتم حالش رو بگیرم، دویدم و با تمام قدرت یه اردنگی نثارش کردم. برگشت و با چشمانی بهت زده نگاهم کرد. چند ثانیه تو چشمای همدیگه خیره شده بودیم، به خودم گفتم: اه این که امیر نیست!

- اعتراف می کنم که: من نماینده کلاسم و هفته پیش امتحان باکتری شناسی داشتیم. قبل از اومدن استاد عکس باکتری رو کاملا خنده دار رو تخته کشیدم و نوشتم بچه ها امتحان باکتریه. وسط امتحان، استاد باکتری دست گذاشت رو شونه ام و گفت: من این شکلی ام؟ من هم هول شدم گفتم بله. دیدم مثل عقاب بهم زل زده. اومدم درستش کنم گفتم بچه ها اینجوری میگن. فکر نکنم کسی از 8 نمره بیشتر از 3 بگیره!
- اعتراف می کنم که: موقع رانندگی تو میدون داشتم می پیچیدم که یکی خیلی بد پیچید جلوم. منم عصبانی شدم داد زدم: بیا، یهو بیا تو خیابون! هنوزم نمی دونم چی می خواستم بارش کنم که این رو گفتم: بنده خدا هنگ کرده بود.
- اعتراف می کنم که: بچه بودم یه کارتون نشون می داد که مورچه زیره فیله یه سوزن می زاره و فیله میره هوا. منم زیره یه بنده خدایی سوزن گذاشتم که بره هوا، جیغ زد ولی متاسفانه نرفت هوا!

bella...
ما را در سایت bella دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : هستی bella بازدید : 278 تاريخ : پنجشنبه 23 شهريور 1391 ساعت: 22:01